بي تو دارم
با دقايق گلاويز مي شوم
مي بيني؟
بگذار بشكنم دست و پايشان را
كه عبور نكنند بي تو
من ، تو،تنها
هنوز هم از ما شدن بيزار
وقتي نباشي
قلم هم سفيد حرف مي زند
شب ها باور مي كنند
سكوت را
و شايد هم سياهي را
و اين منم كه تكرار مي شوم در تو
در اين واژه ها
بيا واژه هاي شعر مرا لمس كن
كه واژه ها هم بي تو
تكرار را رد مي كنند
حالا فاصله آرام با خاطره به هم مي خورند
يكي مي شوند
و آن وقت تو حريف فاصله نمي شوي
اما
حريف برگ برگ احساسم چرا
و آن را مچاله مي كني كاغذ وار
اين است راز مرگ واژه ها
حال كه نگاهت
بر من ،شعرهايم،احساسم
مهر مردودي مي زند
اين مي شود كه من هم
از شعر گفتن فرار مي كنم
ولي از انتظار نه
با دقايق گلاويز مي شوم
مي بيني؟
بگذار بشكنم دست و پايشان را
كه عبور نكنند بي تو
من ، تو،تنها
هنوز هم از ما شدن بيزار
وقتي نباشي
قلم هم سفيد حرف مي زند
شب ها باور مي كنند
سكوت را
و شايد هم سياهي را
و اين منم كه تكرار مي شوم در تو
در اين واژه ها
بيا واژه هاي شعر مرا لمس كن
كه واژه ها هم بي تو
تكرار را رد مي كنند
حالا فاصله آرام با خاطره به هم مي خورند
يكي مي شوند
و آن وقت تو حريف فاصله نمي شوي
اما
حريف برگ برگ احساسم چرا
و آن را مچاله مي كني كاغذ وار
اين است راز مرگ واژه ها
حال كه نگاهت
بر من ،شعرهايم،احساسم
مهر مردودي مي زند
اين مي شود كه من هم
از شعر گفتن فرار مي كنم
ولي از انتظار نه